%0 Journal Article %T تحوّلِ هرمنوتیکیِ پدیدارشناسی: هایدگر و ریکور %J ذهن %I آیت الله علی اکبر رشاد %Z 1735-0743 %A دادخواه, میثم %A باقرشاهی, علی نقی %D 2018 %\ 11/22/2018 %V 19 %N 75 %P 109-138 %! تحوّلِ هرمنوتیکیِ پدیدارشناسی: هایدگر و ریکور %K هرمنوتیک %K هستی­ شناسی %K پدیدارشناسی %K هایدگر %K ریکور %R %X هستی­شناسی و هرمنوتیک در قرن بیستم تعاملاتی جدّی با هم داشته­اند؛ تعاملی که البته از طریق پدیدارشناسی ممکن شد و اوج این ارتباط را در آثار سه فیلسوف مطرح این قرن یعنی هایدگر، گادامر و ریکور می‏توان مشاهده کرد. در این مقاله مروری بر ویژگی­های برجسته خطِ سیر فلسفی ریکور ارائه می­شود؛ مسیری که او با گرفتن سرنخ از متفکران هرمنوتیک آلمان از جمله دیلتای، هایدگر و گادامر سعی در تلفیقی منطقی از دو شقِّ عمده هرمنوتیک، یعنی هرمنوتیکِ رمانتیک و پدیدارشناختی دارد؛ تلفیقی که به دنبال آن است تا حق هر دو نگاه هرمنوتیکی را ادا نموده، در عین حال نقاط ضعف آنان را نیز تا حدودی پوشش ­دهد. درحقیقت ریکور در روند فلسفی خویش به جای اینکه همانند هایدگر مستقیماً به مسئله هستی­شناسی بپردازد، با گذار از سطح معناشناسی و تلفیق آن با فلسفه تأملی درنهایت هستی­شناسی را نیز مورد توجه خویش قرارمی­دهد؛ ازاین­رو برای ریکور نیز هستی­شناسی مسئله بنیادین بود؛ اما او مسیری طولانی­تر را برای رسیدن به این هدف برگزید؛ مسیری که در آن لازم بود پدیدار­شناسی نیز در ساختاری جدید و به شکلی متفاوت از هوسرل و هایدگر مطرح شود. تلاش این نوشتار بررسی این مسیر طولانی­تر در مقایسه با نگاه مستقیم هایدگر به مسئله هستی­شناسی و بیان این ادعاست که برگزیدن این راه با وفادارماندن به هستی­شناسی هم ممکن و هم لازم بوده است؛ از سوی دیگر بررسی و ایضاحِ نقش هایدگر و ریکور در تحوّلِ پدیدارشناسیِ هوسرل از طریق تزریق هرمنوتیک به آن، بخش دیگری از این نوشتار را تشکیل می­دهد؛ همچنین این موضوع را نقد و ارزیابی خواهیم کرد که ریکور تا چه میزان توانسته است تاریخی‏بودنِ فهمِ انسان را در کنار جنبه عینی­گرایانه معرفت­شناسی حفظ کند و رویکرد او در تلفیق میان تبیین و فهم با چه چالش­هایی روبروست.   %U https://zehn.iict.ac.ir/article_33617_394f901fd3f0efd31724c2b3bf001dc0.pdf