در این مقاله ابتدا به واکنش مکداول به تفسیر کریپکی از ویتگنشتاین در باب پیروی از قاعده میپردازیم. پس از معرفی نقدهای مکداول به کریپکی، به شرح خوانش بدیل وی از ویتگنشتاین خواهیم پرداخت. در نگاه مکداول، کریپکی نتوانسته است اصل مدعای ویتگنشتاین درباب مفهوم معنا و پیروی از قاعده را منعکس کند و بنابراین، عملاً به بیراهه رفته است: بنظر مکداول، ویتگنشتاین هیچ استدلال شکگرایانهای را علیه واقعگرایی و نیز هیچ دیدگاه ضد-واقعگرایانهای را، به عنوان دیدگاهی بدیل از معنا، طرح نکرده است. مکداول پس از نقدِ تفسیرِ کریپکی، خوانش خود را از ویتگنشتاین ارائه میدهد که در کلیت خود، خوانشی است واقعگرایانه. این تفسیر همواره مورد مناقشه و بدفهمی در مجادلاتِ پیرامون ویتگنشتاین و ویتگنشتاینِ کریپکی بوده است. در این مقاله قصد نگارنده ابتدائاً توضیح روشن دیدگاه مکداول، شرحِ وی از ویتگنشتاین و نیز نقد وی بر تفسیر کریپکی است. در ادامه، استدلال خواهد شد که تفسیرِ مکداول، بر خلاف مدعای وی، اتفاقاً اختلاف چشمگیری با تفسیر کریپکی ندارد و خوانشِ کریپکی بخوبی میتواند انتقادات و نکات تفسیری مکداول را پاسخ دهد. به این معنا، تفسیر و انتقادات مکداول از خوانش کریپکی دارای مبانی محکمی نخواهد بود.